سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از دوست...
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 10206
بازدید امروز : 0
بازدید دیروز : 2
........... درباره خودم ...........
از دوست...


........... لوگوی خودم ...........
از دوست...
............. بایگانی.............
داستان هایی از دوران عاشقی
روایت همیشگی عشق
چیزایی که دوستان نوشتن

..........حضور و غیاب ..........
یــــاهـو
............. اشتراک.............
  ........... طراح قالب...........


  • مزاحما ن همیشگی

  • نویسنده : :: 87/5/19:: 12:56 صبح

    بعضی وقتا اتفاقایی واسه آدما میفته که اصلا انتظارش رو
    ندارن.بعضی وقتا وقتی می فهمی دیگران چه فکری راجب تو می کنن از فرط تعجب میخوای
    شاخ دراری.

    نگاه های زیادی بین تو و رهگذرای توی خیابون ردو بدل میشه
    اما آیا این نگاهها به همین جا ختم میشه؟کاشکی می تونستیم صدای دل آدما رو بشنویم
    تا بفهمیم چی در موردمون فکر می کنن.البته کارای خدا بی حکمت نیس این ستار بودن
    خدا رو نشون میده که اسرار دل ما رو محفوظ نگه داشته.

    قصه از روزی شروع شد که اس ام اس های مشکوکی واسم میومد از
    یه فرد ناشناس اونونمیشناختم.اس ام اسای زیادی واسم میومد اما اینایی که میومد
    نوبر بوداز یه آدم روانی سریش بود که ول کن نبود.

    خیلیا باهام تماس می گرفتن اما چنان تو پرشون می زدم که می
    رفتنو پشت سرشونم نگاه نمیکردن.

    حالا مدتی گذشته بود واز اون فرد ناشناس خبری نیس اما
    میدونم حتما اتفاقی واسش افتاده چون به این سادگی ها ول کن نبود.

      توی حمام بودم که گوشیم زنگ خورد عادت نداشتم
    توی حمام و موقع غذاخوردن گوشی رو جواب بدم اما انقده زنگ خورد که مجبور شدم
    جوابشو بدم:

    -      بله بفرمایین  

    -      آقا ب.ب

    -      بله خودم هستم امرتون؟

    -      ببین تورو هر که دوستش داری قطع نکن
    منو میشناسی من همونم که چند وقته بهتون ناشناس اس ام اس میداد و شما حتی جواب
    یکیشو ندادین مجبور شدم زنگ بزنم اسم من ن.ح هستش فقط بدونین من خیلی دوستتون دارم...

    -      الو الو...

    و بعدش تلفن قطع
    شد.اولش فکر کردم یکی می خواد سربه سرم بزاره اما به فکر جدیت دخترک افتادم.طفلک
    صدای پر از بغضی داشت.

    هر  چی فکر کردم ن.ح کیه حتی کوچک ترین موردهم
    درباره اون توی ذهنم نیومد.شماره ای که  افتاده بود گرفتم اما  یه تلفن
    عمومی بود.

    گذشت و دوباره
    تلفن زنگ خورد شماره ناشناس بود اونو جواب دادم تا دیدم دخترس قطع کردم.آخه چه
    معنی می ده من یه عمر خاطر با عشق یکی دیگه زندگی کردم حالا چی شده یکی این جوری
    گیر داده؟

    دوباره و
    دوباره  زنگ خورد اما جواب ندادم خیلی کلید
    کرده بود ول کن نبود مجبور شدم گوشیمو خاموش کنم ولی تا کی.

    کاشکی فدو کنارم
    بود اون موقع اگه زنگ می زد فقط کافی بود فدو جواب بده نهایتا یارو حساب میومد
    دستش و از این غلطا نمی کرد.

    از سر ناچاری
    یه  بار تلفن رو جواب دادم و هر چی از دهنم
    دراومد بهش گفتم.

    یه روز سر ظهر از
    کوچه تنگه رد می شدم که دختر زیبایی که خیلی از اونجا رد میشد دیدم با خودم گفتم
    این دیگه چه بیکاریه با این ظاهرش حداقل میتونه چشم یه آدم ظاهر بینو کور کنه اما
    یه سره از اینجا رد میشه عجبا مردم چه بیکارن.

    این فکرا تو یک
    لحظه تو ذهنم گذشت و چیز به خصوصی از اون ندیدم.وقتی رفتم داخل گوشیم زنگ خورد:

    الو سلام
    چطورین؟منو که به خاطر میارین؟من ن.ح هستم اگه دوست دارین منو ببینین باید بگم که
    زیاد دیدین مثلا مثلا

    -مثلا چی؟

    -مثا همین چند
    دقیقه پیش تو کوچه روبرویی

    -وای خدای من شما
    شما همون خانومه بودین که الان از کنارم گذشتید؟

    -آره از من خوشت
    نیومد؟ببین من با خیلی وقته تو رو دوست دارم اما فکر میکردم با این همه دوست که
    دارین من به دردتون نمی خورم

    -من؟کی همچین حرف
    مزخرفی زده؟من نه دوستی دارم نه دوستی خواهم داشت.

    -نه من آمارتون رو
    کاملا دارم حتی میدونم با کیا دوستی!

    -خانوم ول کن بابا
    این حرفا چیه میزنی برو به فکر یکی باش که دوستت داشته باشه.

    -آره شما لیاقت همون
    راضیه و میناو مریم و... رو دارین خیلی سنگدلی که با احساسات من بازی کردی.

    -الو خانوم الو کی
    این چرت و پرتارو گفته کی؟؟؟؟؟

    وصدای بوق اشغال ذهنم رو به خودش مشغول کرد...خدایا این
    اسما که گفت دیگه کیا هستن؟؟؟من کی با اینا دوست شدم که خودم نمیدونم؟؟

    تاحدودی جریان برام روشن شد باز حرفای مزخرفی که دخترا تو
    مدرسه و اینور اونور میزنن تا باهم لج کنن و کلاس بزارن یا حسادت کنن غافل از
    اینکه دارن موقعیت اجتماعی یکی رو به راحتی به خطر میندازن.

    حالا چه میشه کرد گور بابای همشون اما از حرفای دختره و یه
    طرفه به قاضی رفتنش بدم اومد.

    تصمیم گرفتم  برچسب
    این اراذله اوباشه رو از خودم بکنم .شماره دختره رو گرفتم:

    -الو سلام ب.ب هستم من نیدونم درباره من فکر میکنین فکراتون
    مال خودتون اما بزار روشنت کنم من تا حالا با هیچ احدی این اسما که گفتی دوست
    نبودم حتی نمیدونم کی هستن نمیخوام هم که بدونم

     برین بهشون بگین اینجوری با حرفای خاله زنکشون
    مردم رو خراب نکنن شما هم اینو بدون به دختری که اشتباه منو شناخته دل نمیبندم.

    -اما اوناگفتن

    -هرچی گفتن چرت و
    پرته دوست داری بدونی من کیو دوست دارم؟عاشق کی هستم؟تمام زندگیم به کی بستس خانوم
    مارپل؟

    -هر که هست خوش به
    حالش ولی من هم دوستت دارم پس تکلیف من چیه؟

    -اول جواب سوال
    خودم من فدو رو دوست دارم یه همسایه قدیمی دوم جواب شما تکلیفت رو خودت روشن می
    کنی من که که معلمت نیستم بهت تکلیف بگم خداحافظ.

    بعد از قطع کردن
    از خودم کیف کردم اما دختره از عشق حرف میزد یاد خودم افتادم که چه عشقی به فدو
    دارم یعنی دختره هم منو اونجوری دوست داشت؟نه معلومه که نه هرگردی که گردو نیست
    حالا بگیریم یکی منو زیاد دوست داشته باشه من اونی رو میخوام که دوستش دارم یا
    اونی که دوستم داره؟؟؟

    معلومه کسی رو که
    دوستش دارم چون من انتخابش کردم یعنی کاسه عشقم دستشه باید برم دنبال اون شاید
    اونم کاسشو به من داد باهم نون عشق خوردیم.

    از اون روز به بعد
    بازم مزاحم داشتم مگه اینا آدم بشو هستن؟؟؟

    دختره هم تا چند
    وقت پیش پیام میداد اما تو آخرین پیامش نوشته بود:سلام آقا ب.ب اشتباه می کنین منو
    ناراحت میکنین آرزو میکنم همون جوری که منو ناراحت کردی عشقت ناراحتت کنه تا بفهمی
    چه حس تلخیه.

     


    نظرات شما ()